توهم تجاوز، از کارتر تا کامرون
پایگاه اطلاع رسانی سپاه عاشورا: دولتمردان آمریکایی که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند، نه تنها طبق عرف بینالملل بابت نقض قوانین جهانی از ایران عذر نخواستند، بلکه تقاضای بازگردانی آن را داشتند. چالشی که اکنون آمریکا را در برابر افکار عمومی جهان در موضع پاسخ قرار داده، اجرای سازوکارهای جاسوسی در مقایسه با ژست حقوق بشری این کشور است که نه تنها هیچ تطابقی با هم ندارند، بلکه این شعارها را در راه تخریب چهرهی خود خرج میکند.
سروش سیاری
چندی پیش تصرف پهپاد جاسوسی آمریکا توسط ایران بازتابهای فراوانی در جهان داشت. تحلیلهای گوناگونی که این جنگ الکترونیک در پی داشت این سؤال را به ذهنها متبادر ساخت که آیا تنش میان ایران و آمریکا و متحدانش به سمت یک جنگ تمام عیار نظامی نزیک میشود؟ تنها زمانی میتوان از درگیری نظامی دو کشور سخن راند که مؤلفههای فراوان داخلی و خارجی را در هر دو کشور بررسی کرده باشیم. هر چه قدر هم که تنش بین کشورها رو به فزونی باشد و در جهتگیریهای استراتژیک تضعیف موقعیت یکدیگر را دنبال کنند، باز هم به راحتی نمیتوان در باب قطعیت این مقوله نظر داد.
بعد از رخداد عظیم انقلاب اسلامی ایران که به اعتقاد نخستوزیر اسبق رژیم اسرائیل یک «زلزلهی سیاسی» برای کشورش بود، از یک سو به دلیل عدم وجود نقطهی اشتراکی در سیاستهای جمهوری اسلامی ایران و آمریکا و از سویی دیگر داعیه دو کشور مبنی بر ارائهی الگوی تعالیبخش نظم جهانی، بر شکلگیری افکار عمومی در جهت درگیری نظامی افزوده شده است. کشور ایران در طول ۳۳ سال عمر انقلاب خود همواره هدف ادبیات تهاجمی غرب و اغلب کشورهای اروپایی قرار داشته و دارد. موضوع تهدیدهای ایالات متحدهی آمریکا و به خصوص گزینهی نظامی بالغ بر چند صد بار در مراکز نظامی، پژوهشی و اطلاعاتی این کشور و رژیم جعلی اسرائیل مورد واکاویهای مفصل قرار گرفته است. این خود شاهدی است بر سردرگمی هیئت حاکمهی آمریکا در باب حتی احتمال پیروزی در این درگیری، چه برسد به پیروزی صد درصد! هر چند که همواره بعد از موضعگیری قاطع مسئولین ایران در برابر این تهدیدها، تنها به این جمله بسنده میکنند که «همهی گزینهها روی میز است!». شکی نیست که تفکر صلیبی-صهیونی حاکم بر سیاستهای کاخ سفید، بارها در جهت انزوای جمهوری اسلامی و تنگتر کردن حلقهی تأثیر و بازتابهای جهانی آن تلاش بسیاری کرده است. نمونهی بارز این تلاشها اصرار رژیم اسرائیل برای عقیم کردن تفکر دموکراتهای فعلی کاخ سفید و جلب رضایت آنان برای حمله به ایران اسلامی و رد همیشگی کاخ سفید میباشد. سخنرانی تند جرج بوش در زمان تصدی ریاستجمهوری این کشور در کنگرهی آمریکا بعد از حادثهی ۱۱ سپتامبر مبنی بر ایجاد «نظم نوین جهانی» متکی بر آمریکا، اظهارات فاحش وی مبنی بر «تغییر رژیم ایران» و آزادسازی ایران به مانند آن چه آزادسازی عراق از دیکتاتوری صدام میدانند، مجالی برای توصیف بیشتر نمیگذارد: «تغییر رژیم در ایران باید ریشهای صورت گیرد، چه آرام و تدریجی، چه رادیکال و سریع. روی کار آمدن دولت مقبول (مقبولِ آمریکا) در ایران کمک بزرگی به آمریکا در جنگ جهانی بعدی خواهد کرد. اگر بخواهیم در خاورمیانه به ما احترام بگذارند، باید با روشهای ماکیاولیستی، اسلامگرایان را بترسانیم.[۱]
البته این رؤیاپردازی بیجواب نماند و مدتی بعد توسط گزارشی از سوی شورای روابط خارجی این کشور به سخره گرفته شد!
در مباحث بینالملل در دو صورت احتمال درگیری نظامی دو کشور بالا میرود:
الف- افول استراتژیک
ب- افول توازن قوا.[۲]
بنابراین هر گاه یکی یا هر دو حالت برای یکی از طرفین رخ دهد، میتوان از حملهی نظامی سخن به میان آورد. حال سؤال این جاست که آیا تغییرات فوقالذکر تحت هدایت خاصی به وجود میآید یا تحولات منطقهای و فرامنطقهای اوضاع را به این سمت پیش میبرد؟
تاریخ رفتارهای دوگانهی غرب و در رأس آن آمریکا در قبال جمهوری اسلامی سابقهی این کشور را در اذهان عمومی مردم ایران تیره کرده است. این سوءظن تا بدان جا رسیده که به اعتراف دولتمردان آمریکایی رابطه با ایران تنها با دایر کردن سفارتخانه احیا نخواهد شد، بلکه مستلزم تغییری بنیادین در دید ایرانیان و فرهنگ آنان است. بعد از آن راه برای سازوکارهای دیپلماتیک باز خواهد شد. حال به تنها چند مورد از آن چه عدهای آنها را توهم توطئه میدانند توجه کنید: تلاش برای تجزیهی ایران با دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی مانند حمایت از تحرکات تجزیهطلبانهی کردستان، ترکمن و گنبد و همچنین حمایت از گروهکهای تروریستی فرقان، خلق عرب و…، طراحی کودتاهایی مانند طبس و نوژه (برژینسکی واقعهی طبس را آخرین چاره برای نجات گروگانهای آمریکایی در انقلاب دوم ایران، یعنی تسخیر لانهی جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام، میدانست)، سازماندهی و حمایتهای تسلیحاتی، اطلاعاتی، مالی و شیمیایی در جنگ عراق علیه ایران و دامن زدن به مسائلی مانند پانعربیسم، تهاجمهای مختلف و از جمله فرهنگی علیه ایران که با درایت، رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان «ناتوی فرهنگی» نام بردند، با توسل به رسانههای ارتباطات جمعی و ترویج مبانی لیبرال دموکراسی، سکولاریسم دینی و اسلام آمریکایی در راستای زیر سؤال بردن اسلام ناب محمدی به عنوان تنها نقطهی اتکای مردم و تنها انگیزهی آنان در مقابلهی با دشمنان، ایجاد اختلافات میان مسئولین و احزاب سیاسی کشور و حمایت از گروههای به اصطلاح اصلاحطلب در رسانههای بیگانه و زیر سؤال بردن تئوری ولایت فقیه و قانون اساسی حاکم بر کشور، اعمال فشارهای متعدد آمریکا در قالب تحریمهای نظامی و اقتصادی در سالهای ۱۹۸۰، ۱۹۸۷، ۱۹۹۵ و۱۹۹۶ تا به حال و توسط تمامی دولتها اعم از دموکرات و جمهوریخواه، ایجاد جبههی جهانی مبارزه با تروریسم به بهانهی ۱۱ سپتامبر و جلوگیری از دستیابی گروههای افراطی به سلاحهای هستهای و همچنین معرفی ایران به عنوان حامی تروریست، محور شرارت، ناقض حقوق بشر و بزرگترین مانع صلح خاورمیانه، ممانعت از دستیابی کشورمان به فنآوریهای صنعتی و به خصوص انرژی صلحآمیز هستهای، تلاش برای منزوی ساختن ایران در صحنههای بینالمللی از طریق حمله به کشورهای همسایه در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ تاکنون و اصرار بر ادامهی حضور در منطقه به روشهای متفاوت مانند ایجاد امنیت و آموزش نیروهای نظامی کشورهای مورد هجوم، مانعتراشی سر راه ایران برای شرکت در طرحهای بزرگ اقتصادی دنیا مانند احداث خط لولههای انتقال گاز به کشورهای همسایه و قرارداد احداث نیروگاه اتمی بوشهر توسط آلمان و روسیه، منهدم کردن حدود نیمی از توان دریایی ایران در جنگ جهانی دوم و در اوج جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۶، هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران بر فراز خلیج فارس توسط ناو وینسنس، ترور شخصیتهای سیاسی، علمی و فرهنگی کشور چه در ابتدای شکلگیری انقلاب و چه امروز و به اینها اضافه کنید فتنهی ۸۸ و ورود غیرقانونی پهپاد جاسوسی آمریکا به حریم هوایی ایران. این شواهد کافیست تا چالشهایی که برای نظام مقدس جمهوری اسلامی به وجود میآید را بیهدف ندانست. البته پاسخهای ایران به این توهمات نیز قابل توجه است که مورد بحث این نوشته نیست. اینها دلایلی نیست جز بر سخن صادق پروردگار عالم که فرمود: «وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ.»[۳]
علاوه برآن چه بیان شد، دلایل فراوانی وجود دارد که موضوع حملهی نظامی آمریکا به ایران تنها در سخنرانیها و قطعنامهها خلاصه شده و لاغیر؛ از جمله: موقعیت متزلزل کشورهای حاشیهی خلیج فارس که امروز بیشتر به انبار تسلیحات آمریکا تبدیل شدهاند تا یک کشور در شأن مسلمانان، جایگاه کشور آمریکا نزد افکار عمومی بعد از سابقهی این کشور در برخورد با کشورهای اسلامی منطقه به خصوص در جهان اسلام و انتقام احتمالی گروههای اسلامگرا در سراسر جهان، مواضع چین و روسیه در برابر هژمونی آمریکا در معادلات بینالمللی، پروژهی خط لولهی نابوکو و امنیت انرژی اتحادیهی اروپا، کریدور شمال-جنوب و امنیت اقتصادی آسیای میانه و روسیه و بسیاری عوامل دیگر که مجال بحث آن نیست. فینفسه روی آوردن یک تمدن به گزینهی نظامی برای انتقال فرهنگ به سایر کشورها برای تأمین منافع خود، نه تنها نشاندهندهی قدرت آن تمدن نیست، بلکه خبر از اوج ضعف منطق و گفتمان آن تمدن در روابط بینالملل می دهد. اگر کشوری مانند آمریکا که اصول و آرمانهای کشورش را بر پایههای دموکراسی و آزادی و عدم تبعیض نژادی استوار میداند، چه نیازی دارد به گفتهی توماس جفرسون که «درخت آزادی باید گاهی با خون مستبدان و میهنپرستان آبیاری شود.»[۴] و یا این اظهار فضل جو بایدن که «خاورمیانه جنگلی پر از حیوانات وحشی است و در این جنگل فقط اسرائیل قابل اعتماد است.»[۵]؛ فرهنگ و ریشههای به اصطلاح تمدنی خود را به توپ و موشک ببندد و به کشورهای دیگر شلیک کند. قدرت فرهنگ آن است که بعد از سه دهه از خلق آن هنوز رهنمودهایی برای ارائه دارد و همان طور که مشاهده میشود، بدون هر گونه تحقیر و تکبر نسبت به کشورهای دیگر عمق استراتژیک خود را تحکیم کند. طبل بدآهنگ تهدید و مداخلهی ایالات متحده بدانجا رسیده که کشورهای منطقه و به خصوص چین و روسیه، حمایت از ایران را حتی به قیمت «جنگ جهانی دیگری»[۶] لازم میدانند. رهبرمعظم انقلاب فرمودند: «در قضیهى تهدید نظامى هم که البته بعید است چنین حماقتى را بکنند، لیکن اگر چنان چه چنین تهدیدى به وجود بیاید، همه باید بدانند که میدان این مقابله فقط منطقهى ما نیست؛ دیگر میدانش گستردهتر خواهد بود.[۷]
آن چه این روزها در صدر تحلیلهای جهانی قرار دارد، تصرف پهپاد آمریکایی در جنگ الکترونیک توسط ایران است که سکوت مقامات آمریکایی را درپی داشته است. دولتمردان آمریکایی که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند، نه تنها طبق عرف بینالملل بابت نقض قوانین جهانی از ایران عذر نخواستند، بلکه تقاضای بازگردانی آن را داشتند که پاسخ آن را نیز از تهران دریافت کردند. چالشی که اکنون آمریکا را در برابر افکار عمومی جهان در موضع پاسخ قرار داده، اجرای سازوکارهای جاسوسی در مقایسه با ژست حقوق بشری این کشور است که نه تنها هیچ تطابقی با هم ندارند، بلکه این شعارها را در راه تخریب چهرهی خود خرج میکند.
مسئلهی دیگری که استکبار با آن مواجه شده، تسخیر سفارتخانهی انگلیس توسط دانشجویان است. جالب اینجاست که در فاصلهی کوتاهی بعد از تسخیر این سفارتخانه، وزارت خارجه آمریکا تارنمای سفارتخانهی مجازی آمریکا در ایران را راهاندازی کرد. آیا هیچ ارتباطی بین راه اندازی این تارنما و تعطیلی سفارتخانهی رژیم خبیث انگلیس وجود ندارد؟ آیا اینها زادهی تفکر عدهای سنتگرای افراطی است؟! خداوند متعال میفرماید: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ…»؛[۸] این پند راستین ملکوت است که آن چه دشمنان در دل پنهان کردهاند، بلاشک از آن چه بر زبان میآورند عمیقتر است و شاید بتوان گفت این خاصیت دشمنی و خباثت است که با لطایفالحیل آن چنان مغزها و قلبهای مغضوبان خود را تصرف کنند که تا ابد راه جبرانی باقی نماند.
کارتر در ماجرای اشغال لانهی جاسوسی و واقعهی طبس گفت: «عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری این کشور بزرگ نه در شیکاگو یا نیویورک، بلکه در تهران تعیین میشود!» جناب کامرون هم در صورت تمایل میتوانند به جای همراهی با یاوهگوییهای مقامات آمریکایی، صبر کنند تا ببینند که چگونه دانشجویان حزباللهی میتوانند نتیجهی انتخابات انگلیس را تغییر دهند…
پینوشتها:
۱٫ ضمیمهی مجلهی سیاسی صفیر (ش۲۸۹)
۲٫ رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام/ابراهیم متقی
۳٫ بقره، ۱۲۰٫
۴٫ سیاست خارجی قدرتهای بزرگ و اصلاحات خاورمیانه، پژوهشکدهی تحقیقات استراتژیک.
۵٫ روزنامهی همشهری، ۲۱/۴/۱۳۸۹٫
۶٫ پایگاه خبری تابناک، ۱۴/۹/۱۳۹۰٫
۷٫ سخنان رهبر انقلاب، ۲۷/۵/۱۳۸۹٫
۸٫ آلعمران، ۱۱۸٫